آموزش دین در مدارس
سیاست فرهنگی حکومتی که برآمده از اراده دینی مردم است، گسترش و ارتقاء ایمان در جامعه بوده که یکی از مهمترین نهادهای متولی این امر آموزش و پرورش است. آموزش و پرورش از آنجایی که مهمترین سنین رشد بینشی و عاطفی و رفتاری انسان در آن قرار دارد، نه تنها در ایجاد باورهای دینی نقش بسزایی می تواند داشته باشد بلکه در جامعه پذیری دینی کودکان و نوجوانان هم نقش منحصر به فردی دارد.
در آسیب شناسی دینداری جوانان، اولین توجه ها به سمت آموزش و پرورشی است که فرآیند آموزشی و تربیتی جوان در آن طی شده و البته به طور معمول فرآیندها و محتوا و مربیان دینی مورد سوال قرار می گیرند. هرچند به طور دقیق بدون تحقیقات میدانی و پیمایشی نمی توان تجربه آموزش و پرورشِ جمهوری اسلامی ایران در این سال ها را به طور کامل رد کرد، اما با توجه به دغدغه های مقام معظم رهبری در مورد عدم شکل گیری درست محتوای نرم انقلاب اسلامی در سبک زندگی مردم به طور قطع این تجربه مورد رضایت نخواهد بود. با توجه به شرایط ارتباطی جهانی، تهاجم فرهنگی و جنگ نرم، و همچنین دستیابی به سند تحول آموزش و پرورش، تغییر در فرآیندهای آموزش دینی و تربیت دینی بیش از پیش ضرورت دارد.
در مدارس دین آموزش داده می شود یعنی بخش هایی از عقاید اسلامی در مورد خدا، پیامبر، امام و معاد به صورت آموزشی برای کودکان و نوجوانان گفته می شود. همچنین پاره ای از احکام نیز برای دانش آموز گفته می شود. بدین ترتیب مخاطب یکسری مطالب را به نام درس دینی حفظ کرده و برای کسب نمره بالا تلاش می کند. اگر کارخواسته آموزش و پرورش از مدارس در همین حد کتاب دینی باشد، خوشبینانه ترین اتفاقی که برای رشد بچه ها اتفاق می افتد، ارتقاء دانش ایشان نسبت به برخی از آموزه های دین است.
برای آموزش و پرورش دینی کودکان و نوجوانان باید نسبتی میان خانواده به عنوان مهمترین نهاد پرورش نسل آینده و مدرسه برقرار شود که هر دو تکمیل کننده نقش یکدیگر باشند نه جایگزین نقش یکدیگر؛ در حال حاضر شاهد جایگزینی مدرسه خصوصا مدارس غیرانتفاعی به جای خانواده در امر تربیت هستیم به صورتی که حدود 10ساعت از زمان مفید شبانه روز نوجوان در مدرسه گذشته و زمان مرده والدین و نوجوان در شب به یکدیگر اختصاص می یابد. این مشکل در کلان شهرهایی همچون تهران بیشتر حس می شود زیرا اساسا پدیده هایی همچون ترافیک شهری، آپارتمان نشینی، اشتغال مادر و خلأ ارتباط پدر با کودکان باعث می شود که مدرسه امر تربیت کودک و نوجوان را به عهده بگیرد.
البته در مدرسه اگر به تربیت دینی یا همان پرورش توجه شود دوباره با روشهای آموزشی، انتقال پیام برای دانش آموز از سوی معلم پیگیری می شود. به طور مثال، مطالعه جزوه ای در مورد اخلاق اسلامی جایگزین الگو پردازی عملی در حوزه سیره اخلاقی دانش آموزان شده است. به عبارت دیگر فهم از اخلاق و عمل اخلاقی هم در مرحله دانش ادراکی کودک شکل می گیرد نه در مرحله ملکات نفسانی و بعد رفتاری او؛ شاید آنچه که از تربیت دینی برای کودکان و نوجوانان دیده می شود بیشتر توسط بسیج محلات و مربیان خارج از میدان مدرسه رخ می دهد تا آنچه که به نام آموزش دین قرار دارد.
بنابراین در جریان آموزش دین، اولا دین به اصول عقاید و احکام تنزل می یابد، ثانیا آموزش دین منحصر به دو معلم دینی و قرآن می شود، ثالثا برخورد آموزشی موجب حفظی شدن یکسری از مطالب توسط دانش آموز برای کسب نمره می شود.والدین و دانش آموز انتظار معنویت و دینداری را از معلم دینی و پرورشی دارد و نه کس دیگری؛ بنابراین در تأکید به وجه آموزشی متوجه نوعی سکولاریته در روش های تربیت دینی می شویم، به طوریکه انتظار حرف و عمل معنوی از سوی معلم فیزیک تعجب آور می شود.
در تغییر روش های آموزش و تربیت دینی تردیدی نیست اما در این تغییر توجه به نقش همه معلم ها و مربیان در شکل گیری هویت دینی دانش آموزان، درگیر کردن ایشان با مباحث اعتقادی و اخلاقی، همکاری با والدین در تربیت دینی و بررسی تطبیقی میان دین اسلام و دیگر ادیان می تواند وجه تربیتی کودکان و نوجوانان را تقویت کند.
http://www.farhangnews.ir/content/159004
- دوشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۴، ۰۵:۰۳ ب.ظ