نسل سومی های بادیگارد
چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۰۲ ق.ظ
آیا نسل سومی ها وارثان خوبی برای انقلاب اسلامی هستند؟، این سوال همیشه در مقایسه دهه شصتی ها با دهه نودی ها قرار می گیرد، هرچند آسیب های اجتماعی و ناهنجاری های رفتاری در دوران امروز بیشتر شده اما توجه به مطالبات و فعالیت های نسل فعلی حکایت از امر دیگری غیر از قضاوت های آسیب شناسانه نسبت به این نسل دارد. مثلا از آنجایی که پیشرفت اسلامی-ایرانی بر مبنای دانش انجام می شود و بیشترین حضور و تلاش در رشد علمی کشور از سوی نسل سومی ها صورت می گیرد، پس قضاوت خوشبینانه نسبت به این نسل پر بیراه نیست.
فیلم بادیگارد، نه تنها دو طیف قدرت طلب و وظیفه گرا را در نسل اولی ها نشان داد بلکه به قضاوت در مورد نسل سومی ها به عنوان وارثان و محافظان انقلاب اسلامی پرداخت. از همان صحنه اول، دو راهی اصلی را بیان و مخاطب فیلم را میخ کوب پرده سینما می کند. جدا از صحنه های برخوردهای فعال ، زیبایی همه فیلم بر سر دوراهی وظیفه به مثابه اعتقادات و وظیفه به مثابه کسب قدرت و ثروت بود. حتی دختر بادیگارد نمی توانست مثل مادرش فکر کند که زندگی را به مثابه اعتقادات ببیند. نامزد مهندس جوان صنعت هسته ای هم در ابتدا نمی توانست سختی زندگی برای مجاهدت در کشورش را بپذیرد. اما همه دوراهی به اینجا ختم نشد.
شاید مهمترین دوراهی، دوراهی خود حاج حیدر بود که 30سال شخصیت های مختلف سیاسی کشور را محافظت کرد و حاضر نشد خریدهای خانه شان را انجام دهد، هوس بازی های آقازاده ها را دید و سعی کرد نبیند و حتی هوس بازی شخصیت ها را با تغییر محافظت از دیگری فراموش می کرد. حیدر نمی توانست محافظ کسانی باشد که دنبال شخصیتِ خود هستند تا شخصیتِ نظام، برای همین اشتباه سهوی او در حفاظت از شخصیت برآمده از اعتقادات و ارزش هایی بود که نمی توانست از خود جدا کند.
حیدر تا سر بازنشستگی از شخصیت هایی محافظت می کرد که همه اشکالاتی در زندگی ارزش یشان داشتند غیر از همان اولی که شهید شد. حیدر نمی توانست این همه بالا کشیدن از آبروی نظام را تحمل کند و تصمیم گرفت محافظ شخصیتی شود که برای نظام آبرو می آورد. در حقیقت نسل اولی محافظ نسل سومی ای شد که قله های آبروی نظام را طی می کرد و با فدا کردن جان اش نشان داد که اتفاقا عقیده و خون اش را برای کسی می گذارد که شخصیتِ نظام را می سازد.
دوراهی دیگر برای همان مهندس صنعت هسته ای است. او اگرچه برای افتخار کشورش کار می کند اما نمی تواند پاسخ نامزدش را در مورد زندگی راحت بدهد، همانطور که الیاس هم بین عشق به مریم و عشق به وظیفه، تصمیم می گیرد شغل اش را رها کند. حیدر به نسل سومی ها طعنه می زند که اگر وظیفه امروز خود را رها کنید، به همان عشق هایی هم که فکر می کنید برای آینده شما وجود دارد، نخواهید رسید. حیدر عشق مهندس را متصل می کند و به عشق الیاس هشدار می دهد. تذکر حیدر عشق و اعتقاد به وظیفه حفظِ نظام است که حفظِ نظام از اوجب واجبات است.
اما اینجا فقط حیدر نیست که محافظِ نسل سومی های کشورست، بلکه همسر او هم که او را انتخاب کرده محافظِ ناموس این نظام است. او به زندگی و رفت و آمدهای دانش آموزانش توجه دارد و حتی خودش را در خطر می اندازد. او همراه همسر اش فریاد می کشد که «در را باز کن» و بعد چادر اش را خرج کفن محافظِ شخصیتِ نظام می کند.
فیلم بادیگارد هشدار می دهد که کِشتی نظام امکان دارد سوراخ شود و همه در آن غرق شوند. این هشدار وقتی معنادار می شود که شخصیت اول، کاملا از سیاستمداران خسته شده و نقاط منفی آنها را لیست می کند. بازپرس و فرمانده هم توجیه گر شرایط و مسئولین اند، چون خودشان ذینفع اند. موتوری ها هم هیچ وقت خیبری نیستند چون فقط یکسری ادعایند.
به نظر می رسد خیلی از نسل سومی ها هم نمی توانند روحیه جنگنده ای برای بالابردن آبروی نظام داشته باشند. همه اینها هشدارهای منفی ای است که بیننده را نسبت به اکثریتی در تشکیلات نظام بدبین می کند هرچند راه امیدی نسبت به وجود بازماندگان از دوره دفاع مقدس وجود دارد.
شاید دوراهی اصلی حرکت بین بدبینی تلخ به مسئولین نظام و خوش بینی شیرین نسبت به تکلیف گرایان اعتقادی است که متأسفانه در این فیلم، ردپایشان در بدنه نظام پررنگ نشان داده نشد.
http://www.farhangnews.ir/content/191911
- چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۰۲ ق.ظ