- ۰ نظر
- ۲۵ فروردين ۹۵ ، ۰۹:۰۲
اگر بخواهیم علت مسائل اقتصادی را در حوزه فرهنگ جستجو کنیم، معمولا فرهنگ مصرف، فرهنگ کار، تعهد نسبت به کار و فرهنگ تولید مورد اشاره قرار می گیرد. ساعت کار مفید و کیفیت کالای داخلی هم در همین حوزه فرهنگ دنبال می شود. اما اگر به طور مجموعی همه مسائل حوزه فرهنگ در ارتباط با اقتصاد و معیشت را در نظر بگیریم کدام مسئله می تواند محوری ترین چالش این حوزه باشد؟
اگر تربیت محور ساخت شخصیت و هویت فردی و اجتماعی انسان باشد، بنابراین مسئله اصلی را باید در تربیت جستجو کنیم. یعنی انسانی که در جامعه ایران رشد می کند تا چه اندازه نسبت به تعهد کاری و مسئولیت اجتماعی حساس است؟ چقدر نسبت به منفعت عمومی احساس وظیفه می کند؟ چقدر نسبت به آینده کشور امیدوار است و چقدر احساس عزت می کند؟
وقتی به چشم دانشمندان جوان کشور نگاه می کنیم و چشم های ایشان را سرشار از امید و غرور می بینم. و در عوض وقتی به مرفهین بالاشهرنشین توجه می کنیم ضمن بهره مندی از همه امکانات رفاهی و تجملی، لب به شکایت از وضع مملکت می گشایند. چه تفاوتی میان این دو قشر است؟ این تفاوت هرچه باشد، کلید اصلی اش در شخصیت و هویت شکل گرفته افراد نهفته است.
از آنجایی که فرهنگ تولید سبب هویت یابی نسل جوان امروز می شود وقتی جوانی در جریان تولید قرار می گیرد، ناخودآگاه امیدهایی پیدا می کند و آرزوهایی برای آینده زندگی اش در همین جامعه درست می کند. حال این تولید می تواند تولید یک ایده، یک اثر هنری، یک کالای یا یک اختراع باشد. انسانی که در سبک زندگی اش به جریان تولید می اندیشد در زمان مصرف محتاط و بهینه عمل می کند. او سود و فایده را در هزینه ها و منفعت های جمعی می بیند و همه زندگی اش را متوجه تلاش در تولید می کند. انسان تولیدی احساس اهمیت و ارزش می کند.
اما وقتی همین جوان در جریان هیچ فرآیند تولیدی یا حتی خدماتی در جامعه خود حضور ندارد و انگیزه ای برای تلاش نسبت به کار تولیدی ندارد، آنوقت در جریان مصرف زندگی، چشم به حسرت زندگی دیگری پیدا کرده و در این حسرت بزرگ می شود. برای از بین بردن حسرت ها، همه زندگی را معطوف به سرگرمی تعریف می کند. انسان مصرفی از هر راهی حتی راه های انحرافی موجود به دنبال رقابت در مصرف می رود. فرقی نمی کند از طبقه پایین یا بالای جامعه باشد، او معضل فرهنگی جامعه شده چون احساس بی اهمیتی و بی ارزشی دارد، نهایت هدفی که در زندگی اش مشخص می کند، سرمستی در ثروت است.
سبک زندگی انسانِ مصرفی بر محور سرگرمی در اوقات فراغت می گردد، بلکه اصالت ذاتی زندگی او سرگرمی است. وقتی سرگرمی و لذت های کوتاه، محور زندگی باشد، کوچکترین ناملایمتی ها هم تحمل نمی شود. مشکلات و نارسایی ها به جای قوت ها و مزیت ها در چشمش برجسته می شوند. برای همین انسان مصرفی، هم قهقهه مستانه دارد و هم شکایت و ناله از اوضاع دنیا و دیگران؛ انسان مصرفی خیلی زود زبان به انتقاد و تندی باز می کند و از همه می گوید. همه در برابر او مقصر و نادان اند. انسان مصرفی نمی تواند تفریح دیگران را بیشتر از خود تحمل کند که در این صورت یا زبان به شکایت باز می کند یا دیگری را دنیاطلب و عقده ای می خواند. کسانی هم که به تفریحات و سرگرمی نمی رسند در نظرگاه او پاپتی اند. پاپتی هایی که یا باید برای یک لقمه نان به طبقه متوسط و بالاشهرنشین خدمت کنند تا شاید از سرخوشی ایشان قدری سرگرم شوند و یا در همان ده کوره های زندگی با روزمرگی هایشان، روزهای عمر خود را برای پایان رسیدن بشمارند.
انسانِ مصرفی در پاساژهای چند طبقه قدم می زند و چشمش را در کالاهای لوکس و برندهای خاص می کشد. در حالی از جلوی ویترین ها عبور می کند که فکر و دل اش به تمام ویترین چسبیده؛ دیدن پاساژ یکی از مهمترین تفریحات او در پایان هفته است که با شروع هفته بتواند برای دوستان اش از آخرین مارک ها و قیمت ها تعریف کند. دوستان او هم درحالی که حسرت می خورند برای او اظهار شادمانی و موفقیت می کنند. اصلی ترین قسمت از احساس هویت انسان مصرفی، مصرف برندها و مارک ها در پوشاک و لوازم خانگی است. او مصرف کننده اصلی کالای خارجی است زیرا همه وجودت احساس حقارت نسبت به تَرِه فرنگی است.
انسانِ مصرفی نمی تواند مقاومت کند زیرا اساسا در سبک زندگی او مقاومت معنایی ندارد. انسانِ مصرفی اهل تعامل و معامله با همه است تا بتواند زندگی مرفه و خوشی را برای خود و خانواده اش داشته باشد. انسانِ مصرفی اهل پیشرفت در سرحدات علم نیست، چون قاعده معامله با ابرقدرت ها را بهم می ریزد. پس منحنی رشد علمی هم برای او مهم نیست و پیشرفت را بیش از آنکه به دانایی و آزمون و خطای نیروی داخلی گره بزند به همان قطار جلو رفته دیگری وصل می کند که مسیر توسعه در این اتصال و معامله تضمین شود، غافل از اینکه باید زیر بار وام ها و قراردادها و تعهدها و عقب نشینی ها زانو خم کند و اینقدر زانو خم کند که بزرگ آقا به راحتی ناموس او را بگیرد.
انسانِ مصرفی مانند مالزی و کره جنوبی و ترکیه و ....، زیر بار وام های سنگین بانک جهانی و صندوق بین المللی پول هیچ وقت نمی تواند در دنیا حرف دیگری یا خط دیگری غیر از دیکتاتوری کدخدا داشته باشد. کدخدا همان بزرگ آقای شهرزاد است که هم چهره موجه خود را حفظ می کند و هم برای خواسته ها و قواعد خود، حقوق بین الملل می سازد. انسانِ مصرفی محکوم به تبعیت از بزرگ آقا ست تا هم پولدار باشد و هم سرگرم در کلوپ شیرین و هم حقیر و نفرت انگیز و هم ....
http://www.rajanews.com/news/238527/%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%90-%D8%AA%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%AF%DB%8C%D8%8C-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%90-%D9%85%D8%B5%D8%B1%D9%81%DB%8C
به نظر می رسد در سه سخنرانی اخیر مقام معظم رهبری 1. در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری(20/12/94 )، 2. روز اول عید نوروز در حرم رضوی (1/1/95 ) و 3. روز ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (11/1/95) با سخنرانی های پیشین ایشان در دوسال اخیر تفاوت هایی داشته است. این تفاوت ها در دو جهت بیشتر فهمیده می شود: اول، نسبت به برخی از مسئولین و طیف های داخلی و دوم، نسبت به مسئله توافق هسته ای با آمریکا و برجام؛ البته این دو جهت در موضوعات متفاوتی نیز قابل پیگیری است که مهمترین آن توجه به عملکرد دولت نسبت به اقتصاد مقاومتی و بهبود فضای کسب و کار و معیشت مردم، توجه به نفوذ آمریکا و برآشفته شدن عده ای در داخل، پیگیری توان دفاعی و موشکی و دیپلماسی فعال در تعامل با دنیا به صورت توأمان و جایگاه شورای نگهبان در نظام و انتخابات است.
یکی از دسته بندی های معمول در روانشناسی برای سطوح ادراکی انسان، سطوح بینشی، گرایشی و رفتاری است. همچنین در علوم تربیتی با توجه به اهداف رفتاری، به برنامه ریزی برای ساخت و تغییر بینش ها و گرایش ها برای تأثیر در رفتارها پرداخته می شود. به همین نسبت برای برنامه ریزی های اجتماعی نیز، هدف اصلی رفتارها و اقدامات است و سیاست ها و برنامه ریزی ها برای این تغییر پرداخته می شوند.
بحث از اصلاحات اقتصادی در رفتار مصرف کننده، حرکت به سمت تولید ملی، جهاد اقتصادی و سیاست های اقتصاد مقاومتی از سال 1388 تا کنون شروع شده و هم اکنون در سال 1395، مقام معظم رهبری، مطالبه مردم را به سمت اقدام و عمل سوق داده اند. از مجموع این جهت گیری ها فهمیده می شود که حرکت به سمت اصلاح اقتصادی در همه ابعاد در طول 7سال رخ داده و اکنون باید منتظر همان عینیت هایی باشیم که در جریان پیشرفت اسلامی- ایرانی انتظار می رود.
همانطور که در یادداشت چرا «اقتصاد مقاومتی، نیست!»، گفته شد، برخی از رفتارهای مصرف کننده ها، برخی از ساختارهای اقتصادی و برخی از تصمیم های دولتمردان، هنوز به سمت اقتصاد مقاومتی نیامده، و از آنجایی که رفتار مصرف کننده و ساختارهای اقتصادی می تواند پیامد شکل گیری اقتصاد مقاومتی باشد، بنابراین وجود عزم هایی برای اقتصاد مقاومتی مهمترین پیش نیاز اقدام و عمل است. عزم به معنی تصمیم جدی انسان بر کاری که پیش از آن مورد تفکر قرار گرفته است[1]. در اقتصاد مقاومتی، عزم یعنی برنامه ریزی برای تقویت تولید داخل، تصمیم مردم برای مصرف کالای داخلی، اصلاح الگوی مصرف، کیفی سازی محصولات داخلی و ...؛ اما چه چیزی موجب شکل گرفتن عزم شده و چه چیزی عزم را برهم می زند؟