عَلَم بر دوش

لحظه ای تفکر و اندیشه از 70سال عبادت برتر است.

عَلَم بر دوش

لحظه ای تفکر و اندیشه از 70سال عبادت برتر است.

کالاشدگیِ یک استقبال...

در جهان امروز، آیا انسان ها نسبت به کالاها و امکانات خود- بخوانید برندها و مارک ها- تشخّص می یابند یا نسبت به دارایی های درونی خود از دانایی و توانمندی، متمایز می شوند؟، این سوال می تواند همیشه از جوامع انسانی و گروه ها و فرد انسان پرسیده شود تا جایگاه انسان در عالم معنا شود. توضیح آنکه، کالا به واسطه نظام برند، وجودی غیر از انسان پیدا می کند که حتی می تواند برای انسان ها معنا ایجاد کند. تمامی نهادها و کارخانه ها و وسایل تولید و بازار توزیع و ... جهانی از اشیاء هستند که روابطی محکم و بیگانه از انسان دارند و جهان انسانی را تسخیر کرده اند. بدین جهت ، روابط کالایی بر جهان انسانی مسلط می شود و روابط انسان ها تابعی از روابط آنها نسبت به اشیاء می شود. به این پدیده، کالاشدگی یا شیءشدگی انسان گفته می شود[1].

ایرباس2

اگر قائل به هویت برای جامعه انسانی باشیم، نمی توانیم انقلاب یک جامعه را خالی از هویت بدانیم. البته این اصل شامل کودتا و براندازی های فریبکارانه که برآمده از خواست عده ای خارج از ملت است، نمی شود. اما انقلابی همچون انقلاب اسلامی مردم ایران که برآمده از خواست اعتقادی ایشان و در پاسخ به یاورطلبی سیدالشهداء در طول تاریخ بود، یک انقلاب زنده است که در طول زمان رشد می کند یا امکان دارد، سقوط کند. یاورطلبی سیدالشهدا از مردم تاریخ در لحظه ای اتفاق افتاد که امام حق تنها در برابر جبهه باطل ایستاده بود تا راه رشد عبودیت انسان در برابر الله بسته نشده و انسان ها در زیر ولایت شیطان و طاغوت قرار نگیرند. همه مردم حق طلبی که به امام لبیک گفتند در شکل گیری یک انقلاب نقش دارند، انقلابی که به ولایت طاغوت «نه» گفت و زمینه ظهور ولایت الله[1] را فراهم کرد.

حوادث بعد از هر انقلابی در جوامع، باعث دگرگونی درونی برای آن انقلاب خواهد شد، که یا بصورت تخریب و یا رشد آن انقلاب ظهور می کند. هر حادثه ای که خواست مردم را در جریان شکل گیری انقلاب اسلامی هدف قرار دهد، می تواند یک حادثه چالش برانگیز برای انقلاب اسلامی باشد که در چگونگی موضع ملت به آن، یا سقوط انقلاب و یا تقویت انقلاب رقم می خورد، بنابراین انقلاب اسلامی یک هویت زنده در حال تکامل دارد که آن چیزی جز «نه به طاغوت و بله به الله»[2] نیست. در توطئه طاغوت علیه انقلاب اسلامی هر وقت مردم برای پیگیری خواسته های خود در آرمان های انقلاب کنار بکشند، آنگاه سقوط انقلاب رقم می خورد و هر وقت همراهی کنند، رشد انقلاب بیشتر می شود.

شاید در برخورد با دعوای الحاق یا عدم الحاق به اتحادیه بین المللی مبارزه با پول شویی FATF، مسئله را تخصصی دانسته و خود را از دعواها کنار بکشیم، یا در مورد کنوانسیون حقوق کودکان بگوییم ما که حقوقدان نیستیم، چنانکه در بررسی خوبی و بدی عهدنامه ای همچون برجام هم می توانستیم چنین برخوردی داشته باشیم که ما نه دیپلماتیم و نه مهندس هسته ای. اما مسئله تخصصی نیست و اتفاقا عمومی است چنانکه پیگیری احقاق حقوق شهدای منا حق ملت بوده و همه باید داعیه دار آن باشیم.

عهدنامه برجام از آنجایی عمومی است که شعار «چرخیدن چرخ کارخانجات در کنار چرخ هسته ای» در پیش روی مردم قرار گرفت و امیدهایی به جریان مذاکرات و توافقات ژنو و لوزان گره خورد تا به برجام رسید. در آستانه برجام، حرف همه مسئولین مذاکره کننده و برادران رابط با کدخدا، برداشته شدن یکباره تحریم ها و گشایش معیشتی مردم ایران در جریان بده- بستان عزت مندانه بود. بعد از مدتی نه تنها گشایشی حاصل نشد که اتفاقا سیم خاردارهای نامرئی در پیش روی برجام از سوی کدخدا کشیده شد، مثل همان قانون ویزای آمریکا برای کسی که به ایران سفر کند.

بعد از مدتی رئیس جمهور در استان کهکیلویه و بویر احمد گفتند که از همان اول قرار نبود مذاکرات سبب رفع تحریم ها شود و بعد هم گفته شد اساسا تحریم ها یکباره برداشته نمی شود. بعد هم وزیر امور خارجه گفتند که اصلا هدف برجام رفع تحریم ها نبود![1]، انگار نه انگار که ملت انتظاری از برجام داشتند. حتما در این مورد هم باید مثل ناکامی های المپیک، وزیر مربوطه می گفت انتظارات غیرواقعی نباید داشته باشیم، حدّ ما همین قدر است.!!

گفته شد، برجام برای جمهوری اسلامی ایران، عزت به ارمغان آورد. آن عزتی که در دوران تحریم خدشه دار شده بود، بعد از برجام دوباره به نظام اسلامی ایران برگشت. استدلال این مدعا هم خرید کالای مورد نیاز عنوان شد، به این معنا که در دوران تحریم مجبور بودیم با قیمت بیشتر و انتخاب های کمتر در میان کشورها خرید کنیم و در دوران پسابرجام به بازار رجوع می کنیم و در کمال اختیار جنس بهتر و با قیمت مناسب تر را تهیه می کنیم. این یعنی عزت.

در مواجهه با این ادعا و استدلال، سوالاتی در ذهن تداعی می شود. عزت به چه معناست؟ چگونه بدست می آید و چگونه تداوم می یابد؟ نسبت عزت ملی با برجام چیست؟ آیا برجام اجرا شده و موفق بوده است؟ برنده توافق برجام به طور واقع چه کسی است؟

اگر عزت را به معنی اراده در خرید کالا از کشورهای دیگر با قیمت بازارهای جهانی در نظر بگیریم، نتیجه آن رفاه بدست آمده از این اراده است. به عبارت دیگر، عزت معادل رفاه شکل گرفته از مصرف کالای خارجی تعریف شده است که همیشه با عقب ماندگی در برابر کشورهای توسعه یافته همراه خواهد بود. کشور مصرف کننده یا در شرایط ایده آل تولید کننده اجناس و کالاهای تولید شده کشورهای توسعه یافته، همیشه محکوم به عقب ماندگی است. به طور مثال، هیچ وقت ترکیه، مالزی، برزیل و هند جزء کشورهای پیشرو در تکنولوژی، جریان رسانه ای و تأثیرات سیاسی بر دنیا نخواهند بود. چون تابعی از جریان علمی و سیاسی غرب به جلوداری آمریکا خواهند بود.


شرایط دیجیتالی شده زندگی امروز انسان یکی از سوژه های فیلم سازان است. فیلم her لزوما یک فیلم توصیفی از شرایط آینده برای عالم زندگی انسان نیست، بلکه فیلمی انتقادی از شرایط پیش آمده در عصر حاضر است. انتقاد به انسان های تنهای زنده باهم؛ انسان هایی که همیشه برخط[1] بوده و فضای سایبر برای ایشان مجاز نیست بلکه همه حقیقت زندگی در عالم سایبری جریان دارد.


به نظر می رسد محوری ترین پیام این فیلم، احساس تنهایی انسان دیجیتالی شده است. اما در نگاه عمیق تر و در پاسخ به چرایی احساس تنهایی انسان در عصر زندگی دیجیتالی، پایبندی به تعهد معرفی می شود. نه تنها گمشده بلکه کلید حل بسیاری از مشکلات هویتی انسان در زندگی کنونی، پایبندی به تعهد است. تعهد می تواند نجات بخش انسان هایی باشد که دوست دارند عاشق باشند و مرتب با خیانت و بی مهری مواجه می شوند. تعهد حتی می تواند صبر در برابر ناملایمات را هم افزایش دهد تا بعد از گذشت سالیان دراز از با هم بودن، بر سر برخی سلایق و نادرستی ها، پیمان هایی همچون ازدواج و همکاری به هم نخورد.

در مقام اصلاح لزوما دعوا بر سر آگاهی ها نیست، حتی دعوا بر سر ندانم کاری ها هم نیست، بلکه اتفاقا دانایان بر سر اولویت ها دعوا می کنند. انتخاب یک اولویت برای رسیدن به هدفی بزرگ، می تواند شروع یک حرکت با بازگشت خطرناک باشد زیرا وقت انتخاب یک اولویت خیلی زود می گذرد.

هم اکنون پس از گذشت دو سال و نیم از ابلاغ سیاست های اقتصاد مقاومتی و قرار گرفتن در دوران پسا برجام که ادعا می شود هر روز با گشایشی مواجه هستیم، شاهد برخی از اقدام های خاص برای بهبود شرایط اقتصادی همچون بخشنامه وزیر کشور در مورد ممنوعیت خرید کالای خارجی توسط استانداران هستیم(1)، هرچند انجام اینگونه اقدامات بعد از این همه وقت جای تعجب دارد اما خالی از تشکر هم نیست. این طعنه شاید به هر اقدام دیگری هم که صورت گیرد وارد شود، بنابراین با سوال جدی تری روبرو هستیم و آن انتخاب اولویت هاست.

به طور اجمال، اکثر دانشمندان اقتصادی و مسئولین امر اعتقاد دارند که باید اقدامات فراوانی برای تحقق اقتصاد مقاومتی و بهبود شرایط تولید، اشتغال و تجارت در کشور انجام شود. اقداماتی همچون اصلاح قوانین مالیاتی، کار و گمرک، شفافیت معاملات و مناقصات، مبارزه با قاچاق سازمان یافته و غیره. در دولت قبل و البته با موافقت همه ارکان حکومتی، طرح هدفمندی یارانه ها با حذف یارانه بر کالا و انرژی و پرداخت یارانه نقدی آغاز شد که متأسفانه نیمه کاره رها شد.

دولت جدید هم در اوضاع نابسامانی اقتصادی بر سر کار آمد و اولویت سیاست اقتصادی خود را بر مهار تورم قرار داد. هرچند طولانی شدن این سیاست باعث به تعطیلی کشیده شدن بسیاری از کارگاه ها و کارخانه ها شده و به نوعی با پیامد رکود همراه بود اما دولت همچنان اصرار دارد که باید این سیاست تا تک رقمی شدن تورم ادامه یابد. بنابراین اقدام بعدی کاهش نرخ سود سپرده های بانک ها و موسسات قرض الحسنه است که می تواند پیامد فرار سرمایه ها از بانک ها را به همراه داشته و بعد از مدتی سرمایه گذاری ها در بخش واردات کالاهای ارزان قیمت افزایش یابد.

 آیا نسل سومی ها وارثان خوبی برای انقلاب اسلامی هستند؟، این سوال همیشه در مقایسه دهه شصتی ها با دهه نودی ها قرار می گیرد، هرچند آسیب های اجتماعی و ناهنجاری های رفتاری در دوران امروز بیشتر شده اما توجه به مطالبات و فعالیت های نسل فعلی حکایت از امر دیگری غیر از قضاوت های آسیب شناسانه نسبت به این نسل دارد. مثلا از آنجایی که پیشرفت اسلامی-ایرانی بر مبنای دانش انجام می شود و بیشترین حضور و تلاش در رشد علمی کشور از سوی نسل سومی ها صورت می گیرد، پس قضاوت خوشبینانه نسبت به این نسل پر بیراه نیست.
 
فیلم بادیگارد، نه تنها دو طیف قدرت طلب و وظیفه گرا را در نسل اولی ها نشان داد بلکه به قضاوت در مورد نسل سومی ها به عنوان وارثان و محافظان انقلاب اسلامی پرداخت. از همان صحنه اول، دو راهی اصلی را بیان و مخاطب فیلم را میخ کوب پرده سینما می کند. جدا از صحنه های برخوردهای فعال ، زیبایی همه فیلم بر سر دوراهی وظیفه به مثابه اعتقادات و وظیفه به مثابه کسب قدرت و ثروت بود. حتی دختر بادیگارد نمی توانست مثل مادرش فکر کند که زندگی را به مثابه اعتقادات ببیند. نامزد مهندس جوان صنعت هسته ای هم در ابتدا نمی توانست سختی زندگی برای مجاهدت در کشورش را بپذیرد. اما همه دوراهی به اینجا ختم نشد. 
 

اگر بخواهیم علت مسائل اقتصادی را در حوزه فرهنگ جستجو کنیم، معمولا فرهنگ مصرف، فرهنگ کار، تعهد نسبت به کار و فرهنگ تولید مورد اشاره قرار می گیرد. ساعت کار مفید و کیفیت کالای داخلی هم در همین حوزه فرهنگ دنبال می شود. اما اگر به طور مجموعی همه مسائل حوزه فرهنگ در ارتباط با اقتصاد و معیشت را در نظر بگیریم کدام مسئله می تواند محوری ترین چالش این حوزه باشد؟

 

اگر تربیت محور ساخت شخصیت و هویت فردی و اجتماعی انسان باشد، بنابراین مسئله اصلی را باید در تربیت جستجو کنیم. یعنی انسانی که در جامعه ایران رشد می کند تا چه اندازه نسبت به تعهد کاری و مسئولیت اجتماعی حساس است؟ چقدر نسبت به منفعت عمومی احساس وظیفه می کند؟ چقدر نسبت به آینده کشور امیدوار است و چقدر احساس عزت می کند؟

 

وقتی به چشم دانشمندان جوان کشور نگاه می کنیم و چشم های ایشان را سرشار از امید و غرور می بینم. و در عوض وقتی به مرفهین بالاشهرنشین توجه می کنیم ضمن بهره مندی از همه امکانات رفاهی و تجملی، لب به شکایت از وضع مملکت می گشایند. چه تفاوتی میان این دو قشر است؟ این تفاوت هرچه باشد، کلید اصلی اش در شخصیت و هویت شکل گرفته افراد نهفته است.

 

از آنجایی که فرهنگ تولید سبب هویت یابی نسل جوان امروز می شود وقتی جوانی در جریان تولید قرار می گیرد، ناخودآگاه امیدهایی پیدا می کند و آرزوهایی برای آینده زندگی اش در همین جامعه درست می کند. حال این تولید می تواند تولید یک ایده، یک اثر هنری، یک کالای یا یک اختراع باشد. انسانی که در سبک زندگی اش به جریان تولید می اندیشد در زمان مصرف محتاط و بهینه عمل می کند. او سود و فایده را در هزینه ها و منفعت های جمعی می بیند و همه زندگی اش را متوجه تلاش در تولید می کند. انسان تولیدی احساس اهمیت و ارزش می کند.

 

اما وقتی همین جوان در جریان هیچ فرآیند تولیدی یا حتی خدماتی در جامعه خود حضور ندارد و انگیزه ای برای تلاش نسبت به کار تولیدی ندارد، آنوقت در جریان مصرف زندگی، چشم به حسرت زندگی دیگری پیدا کرده و در این حسرت بزرگ می شود. برای از بین بردن حسرت ها، همه زندگی را معطوف به سرگرمی تعریف می کند. انسان مصرفی از هر راهی حتی راه های انحرافی موجود به دنبال رقابت در مصرف می رود.  فرقی نمی کند از طبقه پایین یا بالای جامعه باشد، او معضل فرهنگی جامعه شده چون احساس بی اهمیتی و بی ارزشی دارد، نهایت هدفی که در زندگی اش مشخص می کند، سرمستی در ثروت است.

 

سبک زندگی انسانِ مصرفی بر محور سرگرمی در اوقات فراغت می گردد، بلکه اصالت ذاتی زندگی او سرگرمی است. وقتی سرگرمی و لذت های کوتاه، محور زندگی باشد، کوچکترین ناملایمتی ها هم تحمل نمی شود. مشکلات و نارسایی ها به جای قوت ها و مزیت ها در چشمش برجسته می شوند. برای همین انسان مصرفی، هم قهقهه مستانه دارد و هم شکایت و ناله از اوضاع دنیا و دیگران؛ انسان مصرفی خیلی زود زبان به انتقاد و تندی باز می کند و از همه می گوید. همه در برابر او مقصر و نادان اند. انسان مصرفی نمی تواند تفریح دیگران را بیشتر از خود تحمل کند که در این صورت یا زبان به شکایت باز می کند یا دیگری را دنیاطلب و عقده ای می خواند. کسانی هم که به تفریحات و سرگرمی نمی رسند در نظرگاه او پاپتی اند. پاپتی هایی که یا باید برای یک لقمه نان به طبقه متوسط و بالاشهرنشین خدمت کنند تا شاید از سرخوشی ایشان قدری سرگرم شوند و یا در همان ده کوره های زندگی با روزمرگی هایشان، روزهای عمر خود را برای پایان رسیدن بشمارند.

 

انسانِ مصرفی در پاساژهای چند طبقه قدم می زند و چشمش را در کالاهای لوکس و برندهای خاص می کشد. در حالی از جلوی ویترین ها عبور می کند که فکر و دل اش به تمام ویترین چسبیده؛ دیدن پاساژ یکی از مهمترین تفریحات او در پایان هفته است که با شروع هفته بتواند برای دوستان اش از آخرین مارک ها و قیمت ها تعریف کند. دوستان او هم درحالی که حسرت می خورند برای او اظهار شادمانی و موفقیت می کنند. اصلی ترین قسمت از احساس هویت انسان مصرفی، مصرف برندها و مارک ها در پوشاک و لوازم خانگی است. او مصرف کننده اصلی کالای خارجی است زیرا همه وجودت احساس حقارت نسبت به تَرِه فرنگی است.

 

انسانِ مصرفی نمی تواند مقاومت کند زیرا اساسا در سبک زندگی او مقاومت معنایی ندارد. انسانِ مصرفی اهل تعامل و معامله با همه است تا بتواند زندگی مرفه و خوشی را برای خود و خانواده اش داشته باشد. انسانِ مصرفی اهل پیشرفت در سرحدات علم نیست، چون قاعده معامله با ابرقدرت ها را بهم می ریزد. پس منحنی رشد علمی هم برای او مهم نیست و پیشرفت را بیش از آنکه به دانایی و آزمون و خطای نیروی داخلی گره بزند به همان قطار جلو رفته دیگری وصل می کند که مسیر توسعه در این اتصال و معامله تضمین شود، غافل از اینکه باید زیر بار وام ها و قراردادها و تعهدها و عقب نشینی ها زانو خم کند و اینقدر زانو خم کند که بزرگ آقا به راحتی ناموس او را بگیرد.

 

انسانِ مصرفی مانند مالزی و کره جنوبی و ترکیه و ....، زیر بار وام های سنگین بانک جهانی و صندوق بین المللی پول هیچ وقت نمی تواند در دنیا حرف دیگری یا خط دیگری غیر از دیکتاتوری کدخدا داشته باشد. کدخدا همان بزرگ آقای شهرزاد است که هم چهره موجه خود را حفظ می کند و هم برای خواسته ها و قواعد خود، حقوق بین الملل می سازد. انسانِ مصرفی محکوم به تبعیت از بزرگ آقا ست تا هم پولدار باشد و هم سرگرم در کلوپ شیرین و هم حقیر و نفرت انگیز و هم ....

 


http://www.rajanews.com/news/238527/%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%90-%D8%AA%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%AF%DB%8C%D8%8C-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%90-%D9%85%D8%B5%D8%B1%D9%81%DB%8C


به نظر می رسد در سه سخنرانی اخیر مقام معظم رهبری 1. در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری(20/12/94 )، 2. روز اول عید نوروز در حرم رضوی (1/1/95 ) و 3. روز ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (11/1/95) با سخنرانی های پیشین ایشان در دوسال اخیر تفاوت هایی داشته است. این تفاوت ها در دو جهت بیشتر فهمیده می شود: اول، نسبت به برخی از مسئولین و طیف های داخلی و دوم، نسبت به مسئله توافق هسته ای با آمریکا و برجام؛ البته این دو جهت در موضوعات متفاوتی نیز قابل پیگیری است که مهمترین آن توجه به عملکرد دولت نسبت به اقتصاد مقاومتی و بهبود فضای کسب و کار و معیشت مردم، توجه به نفوذ آمریکا و برآشفته شدن عده ای در داخل، پیگیری توان دفاعی و موشکی و دیپلماسی فعال در تعامل با دنیا به صورت توأمان و جایگاه شورای نگهبان در نظام و انتخابات است.

یکی از دسته بندی های معمول در روانشناسی برای سطوح ادراکی انسان، سطوح بینشی، گرایشی و رفتاری است. همچنین در علوم تربیتی با توجه به اهداف رفتاری، به برنامه ریزی برای ساخت و تغییر بینش ها و گرایش ها برای تأثیر در رفتارها پرداخته می شود. به همین نسبت برای برنامه ریزی های اجتماعی نیز، هدف اصلی رفتارها و اقدامات است و سیاست ها و برنامه ریزی ها برای این تغییر پرداخته می شوند.

بحث از اصلاحات اقتصادی در رفتار مصرف کننده، حرکت به سمت تولید ملی، جهاد اقتصادی و سیاست های اقتصاد مقاومتی از سال 1388 تا کنون شروع شده و هم اکنون در سال 1395، مقام معظم رهبری، مطالبه مردم را به سمت اقدام و عمل سوق داده اند. از مجموع این جهت گیری ها فهمیده می شود که حرکت به سمت اصلاح اقتصادی در همه ابعاد در طول 7سال رخ داده و اکنون باید منتظر همان عینیت هایی باشیم که در جریان پیشرفت اسلامی- ایرانی انتظار می رود.

همانطور که در یادداشت چرا «اقتصاد مقاومتی، نیست!»، گفته شد، برخی از رفتارهای مصرف کننده ها، برخی از ساختارهای اقتصادی و برخی از تصمیم های دولتمردان، هنوز به سمت اقتصاد مقاومتی نیامده، و از آنجایی که رفتار مصرف کننده و ساختارهای اقتصادی می تواند پیامد شکل گیری اقتصاد مقاومتی باشد، بنابراین وجود عزم هایی برای اقتصاد مقاومتی مهمترین پیش نیاز اقدام و عمل است. عزم به معنی تصمیم جدی انسان بر کاری که پیش از آن مورد تفکر قرار گرفته است[1]. در اقتصاد مقاومتی، عزم یعنی برنامه ریزی برای تقویت تولید داخل، تصمیم مردم برای مصرف کالای داخلی، اصلاح الگوی مصرف، کیفی سازی محصولات داخلی و ...؛ اما چه چیزی موجب شکل گرفتن عزم شده و چه چیزی عزم را برهم می زند؟