اگر بخواهیم علت مسائل اقتصادی را در حوزه فرهنگ جستجو کنیم، معمولا فرهنگ مصرف، فرهنگ کار، تعهد نسبت به کار و فرهنگ تولید مورد اشاره قرار می گیرد. ساعت کار مفید و کیفیت کالای داخلی هم در همین حوزه فرهنگ دنبال می شود. اما اگر به طور مجموعی همه مسائل حوزه فرهنگ در ارتباط با اقتصاد و معیشت را در نظر بگیریم کدام مسئله می تواند محوری ترین چالش این حوزه باشد؟
اگر تربیت محور ساخت شخصیت و هویت فردی و اجتماعی انسان باشد، بنابراین مسئله اصلی را باید در تربیت جستجو کنیم. یعنی انسانی که در جامعه ایران رشد می کند تا چه اندازه نسبت به تعهد کاری و مسئولیت اجتماعی حساس است؟ چقدر نسبت به منفعت عمومی احساس وظیفه می کند؟ چقدر نسبت به آینده کشور امیدوار است و چقدر احساس عزت می کند؟
وقتی به چشم دانشمندان جوان کشور نگاه می کنیم و چشم های ایشان را سرشار از امید و غرور می بینم. و در عوض وقتی به مرفهین بالاشهرنشین توجه می کنیم ضمن بهره مندی از همه امکانات رفاهی و تجملی، لب به شکایت از وضع مملکت می گشایند. چه تفاوتی میان این دو قشر است؟ این تفاوت هرچه باشد، کلید اصلی اش در شخصیت و هویت شکل گرفته افراد نهفته است.
از آنجایی که فرهنگ تولید سبب هویت یابی نسل جوان امروز می شود وقتی جوانی در جریان تولید قرار می گیرد، ناخودآگاه امیدهایی پیدا می کند و آرزوهایی برای آینده زندگی اش در همین جامعه درست می کند. حال این تولید می تواند تولید یک ایده، یک اثر هنری، یک کالای یا یک اختراع باشد. انسانی که در سبک زندگی اش به جریان تولید می اندیشد در زمان مصرف محتاط و بهینه عمل می کند. او سود و فایده را در هزینه ها و منفعت های جمعی می بیند و همه زندگی اش را متوجه تلاش در تولید می کند. انسان تولیدی احساس اهمیت و ارزش می کند.
اما وقتی همین جوان در جریان هیچ فرآیند تولیدی یا حتی خدماتی در جامعه خود حضور ندارد و انگیزه ای برای تلاش نسبت به کار تولیدی ندارد، آنوقت در جریان مصرف زندگی، چشم به حسرت زندگی دیگری پیدا کرده و در این حسرت بزرگ می شود. برای از بین بردن حسرت ها، همه زندگی را معطوف به سرگرمی تعریف می کند. انسان مصرفی از هر راهی حتی راه های انحرافی موجود به دنبال رقابت در مصرف می رود. فرقی نمی کند از طبقه پایین یا بالای جامعه باشد، او معضل فرهنگی جامعه شده چون احساس بی اهمیتی و بی ارزشی دارد، نهایت هدفی که در زندگی اش مشخص می کند، سرمستی در ثروت است.
سبک زندگی انسانِ مصرفی بر محور سرگرمی در اوقات فراغت می گردد، بلکه اصالت ذاتی زندگی او سرگرمی است. وقتی سرگرمی و لذت های کوتاه، محور زندگی باشد، کوچکترین ناملایمتی ها هم تحمل نمی شود. مشکلات و نارسایی ها به جای قوت ها و مزیت ها در چشمش برجسته می شوند. برای همین انسان مصرفی، هم قهقهه مستانه دارد و هم شکایت و ناله از اوضاع دنیا و دیگران؛ انسان مصرفی خیلی زود زبان به انتقاد و تندی باز می کند و از همه می گوید. همه در برابر او مقصر و نادان اند. انسان مصرفی نمی تواند تفریح دیگران را بیشتر از خود تحمل کند که در این صورت یا زبان به شکایت باز می کند یا دیگری را دنیاطلب و عقده ای می خواند. کسانی هم که به تفریحات و سرگرمی نمی رسند در نظرگاه او پاپتی اند. پاپتی هایی که یا باید برای یک لقمه نان به طبقه متوسط و بالاشهرنشین خدمت کنند تا شاید از سرخوشی ایشان قدری سرگرم شوند و یا در همان ده کوره های زندگی با روزمرگی هایشان، روزهای عمر خود را برای پایان رسیدن بشمارند.
انسانِ مصرفی در پاساژهای چند طبقه قدم می زند و چشمش را در کالاهای لوکس و برندهای خاص می کشد. در حالی از جلوی ویترین ها عبور می کند که فکر و دل اش به تمام ویترین چسبیده؛ دیدن پاساژ یکی از مهمترین تفریحات او در پایان هفته است که با شروع هفته بتواند برای دوستان اش از آخرین مارک ها و قیمت ها تعریف کند. دوستان او هم درحالی که حسرت می خورند برای او اظهار شادمانی و موفقیت می کنند. اصلی ترین قسمت از احساس هویت انسان مصرفی، مصرف برندها و مارک ها در پوشاک و لوازم خانگی است. او مصرف کننده اصلی کالای خارجی است زیرا همه وجودت احساس حقارت نسبت به تَرِه فرنگی است.
انسانِ مصرفی نمی تواند مقاومت کند زیرا اساسا در سبک زندگی او مقاومت معنایی ندارد. انسانِ مصرفی اهل تعامل و معامله با همه است تا بتواند زندگی مرفه و خوشی را برای خود و خانواده اش داشته باشد. انسانِ مصرفی اهل پیشرفت در سرحدات علم نیست، چون قاعده معامله با ابرقدرت ها را بهم می ریزد. پس منحنی رشد علمی هم برای او مهم نیست و پیشرفت را بیش از آنکه به دانایی و آزمون و خطای نیروی داخلی گره بزند به همان قطار جلو رفته دیگری وصل می کند که مسیر توسعه در این اتصال و معامله تضمین شود، غافل از اینکه باید زیر بار وام ها و قراردادها و تعهدها و عقب نشینی ها زانو خم کند و اینقدر زانو خم کند که بزرگ آقا به راحتی ناموس او را بگیرد.
انسانِ مصرفی مانند مالزی و کره جنوبی و ترکیه و ....، زیر بار وام های سنگین بانک جهانی و صندوق بین المللی پول هیچ وقت نمی تواند در دنیا حرف دیگری یا خط دیگری غیر از دیکتاتوری کدخدا داشته باشد. کدخدا همان بزرگ آقای شهرزاد است که هم چهره موجه خود را حفظ می کند و هم برای خواسته ها و قواعد خود، حقوق بین الملل می سازد. انسانِ مصرفی محکوم به تبعیت از بزرگ آقا ست تا هم پولدار باشد و هم سرگرم در کلوپ شیرین و هم حقیر و نفرت انگیز و هم ....
http://www.rajanews.com/news/238527/%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%90-%D8%AA%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%AF%DB%8C%D8%8C-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%90-%D9%85%D8%B5%D8%B1%D9%81%DB%8C